حلما کبوترها رو دوست داره
یک روز که از بیرون برگشتم دیدم اقای خوش ذوقم یک کبوتری که اومده بود توبالکون نشسته بود رو گرفته واسه حلما وگذاشته توی کمدش.که من وحلما رو خوشحال کنه.چشمم که به کمد حلما افتاد وکبوتر رو دیدم اول فکر کردم اسباب بازیه چون تکون نمی خورد بعد جلو که رفتم دیدم نه واقعیه . توی کمد واسه خودش چرخ میزنه با عروسکای حلما بازی میکنه.یک حالی بهم دست داد که نمی دونید اخه کمد رو به گند کشیده بود.یه وضی بود. خیلی عصبانی شده بودم ودر عین حال هم از کبوتره خوشم می اومد واز کار همسرم هم خندم میگرفت.نمی دونستم ناراحت بشم،بخندم ،ببرمش به حلما نشونش بدم....
خلاصه اقای خوش ذوق کمد رو کاملا تمیز کردن وبعد مشغول بازی با حلما شدیم.حلما اولین بار بود که یک کبوتر می دید .اینقدر خوشش اومده بود که دلمون نمی اومد کبوتر رو ولش کنیم بره.
قربونت برم که این قدر ذوق زده شدی.بیچاره کبوتر چقذر اذیتش کردی.اگه مراقب نبودیم خفه ش میکردی.چند بار هم محکم زذی تو سرش.خوب شد زود رفت